- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
هـر دخـتـری که اُمّ أبـیـهـا نـمـیشـود هـر مـادری که مـادر دنـیـا نمیشـود نـور تـمـام عـالـم امکـان به روی هم یک جلوه نـور چـادر زهـرا نمیشود وقتی که اختیار دو عالم به دست اوست مـحـشـر بدون فـاطـمه بر پا نمیشود یعـنـی که بـیولایت او هـیـچ طاعتی اذن ورودِ جـنـت الاعـلـی نـمـیشـود فـردا بـه قـلـههای سـعـادت نـمیرسد هر کس دخـیل چـادر زهـرا نمیشود حـبـلالمتـیـن شیعه نخ جـانماز اوست بی او گـره ز کـار کـسی وا نمیشود میافـتـد از نگـاه پر از مهـر فـاطـمـه هـر کـس فـدائـیِ ره مـولا نـمـیشـود
: امتیاز
|
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
گفتم چگـونـه از همه بـرتـر بخـوانمت آمـد نــدا حــبــیــبــۀ داور بـخـوانـمـت دیـدم رسـول؛ اُمّ أبـیـهـات خـوانده است گـفـتـم کم است دُخت پیـمـبـر بخوانمت دیـدم تـویـی هـر آیـنـه، آیـیــنـه عــلـی گفتم عجب به جاست که حیدر بخوانمت دیــدم قـیــامـت اسـت درِ خـانــۀ شـمـا گفتم رواست بـانـوی محـشر بخوانمت گفتم مفصل است سخـن، مُجـمـلش کنم جـبـریـل گـفت سـوره کـوثـر بخوانمت ای مادر حسین و حسن! مام زیـنـبـین! من هم اجازه هست که مادر بخوانمت؟
: امتیاز
|
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
زبان چگـونـه گـشـایم به مـدح تو مـادر که بی وضو نتـوان خواند سورۀ کـوثـر زبـان وحـی، تو را پـارۀ تن خود خواند زبان ما چه بگوید به مـدحـتـان دیگـر؟ چـه شـاعـرانـه خـداونـد آفـریـده تـو را تو را به کوری چشمان آن «هو الأبتر» خدا به خواجۀ لولاک داده بود ای کاش هـزار مـرتـبـه دخـتـر اگر تویی دخـتـر چه عاشقانه، چه زیبـا، چه دلنشین وقتی تو را به دست خـدا مـیسـپـرد پیغـمـبر علیست دست خدا و علیست نفس نبی عـلـی قـیـام و قیامت، عـلی علی حـیـدر عـروسـی پـدر خـاک بـود و مــادر آب نـشـسـتـهانـد دو دریــا کـنـار یـکـدیـگـر شـکـوه عـاطـفـهات پیرهن به سائل داد چنان که هـمسر تو در رکـوع انگـشـتر همیشه فقر برای تو فخـر بوده و هست چنان که وصـلـۀ چـادر برای تو زیـور یـهــودیــان مـسـلــمـان نــدیــدهانـد آری از ایـن سـیـاهـی چـادر دلـیـل روشنتر حجاب، روی زمین طفـل بیپنـاهی بود تـو مــادرانـه گـرفـتـیش تـا ابـد در بَـر مـیـان کـوچـه که افـتـاد دشـمـنـت از پا در آن جـهــاد نـیـفـتـاد چـادرت از سـر کـنـون بـه تـیـرگـی ابـرهـا خـبـر برسد که زیـر سایه آن چـادر است این کشور به هوش باش و از این دست دوستی بگذر به هوش باش که از پشت میزند خنجر به این خـیـال که مرصـاد تیـغ آخر بود مـبـاد این که نـشـیـنـیـم گـوشـۀ سـنـگـر بـدا بـه من که اگـر ذوالـفـقـار بـرگـردد در آن رکـاب نـبـاشـم سـیـاهـی لـشـگـر بدا به حال من و خوش به حال آن که شدهست شهید امر به معـروف و نهی از منـکـر خدا گواه که چون فـاطـمـه نمیخـواهیم حکومتی که نباشد در آن عـلـی رهـبـر رسیده است قـصیده به بیت حسن خـتام امـیـد فــاطــمـه از راه مـیرســد آخــر
: امتیاز
|
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
منم که عصمت الله به ساق عرش زیورم حـبـیـبـۀ خـدا مـنـم، حـبـاب نـور داورم رضای من رضای او ولای من ولای او که مـن ولـیـة الله و ز هـر بدی مُطهرم علی است نفس احمد و حقـیقت محمدی منم که بـضـعـة الـنبی و با علی برابرم به تـخـت اقـتدارشان نشسته ام کنارشان به تاج افـتـخارشان، یگانه است گوهرم به جز محمد و علی که نور ما بُوَد یکی ز انـبـیـا و اولـیـا خــدا نـمـوده بـرتــرم نبی چو گفت برمـلا اگر نبود مـرتضی ز اولیـن و آخـریـن کسی نبود هـمـسرم عـلـی شهاب ثاقب و منم فروغ زهروی به اوج عصمت و حیا به هر زمان منوّرم نهال عشق ایـزدی بهـار حُسن سـرمدی شکوفه محـمـدی عطای رب و کـوثـرم حسین با حسن مرا دو گـوـوار زینـتـند علی است طوق گردنم محمد است افسرم محمد و علی و من چو اصل و اُمّ خلقتیم منم که باب خویش را درین مقام مادرم فـدک چه جـلـوه ای کند به پیشگاه دولتم که مالکیت جنان به کف بُوَد چو حیدرم علیه غـاصب فـدک از آن قـیـام کرده ام که راه پُر جهاد حق نشان دهم به دخترم حسان بود مودّت رسول و آل مصطفی امـیـد بـرزخ من و پـنـاه روز مـحـشرم
: امتیاز
|
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
ای خــلایــق خـاک فـرزنــدان تـو قـلـب احـمـد در لـب خــنــدان تــو عـالـمــی بـر بـیـت تو سـائـل شـده مــائــده بـر فـضــه ات نــازل شـده
: امتیاز
|
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
ای روح خــدا بـه چـشـم حـیـدر ای پـــارۀ پــیــکــر پـــیــمــبـــر عـیـسـای مـسـیـح کرده تعـظـیـم اول به تـو بـعـد از آن به مــادر یک دفتر وصف تو است قـرآن یـک سـطـر مـدیـحـۀ تـو کـوثـر وحـی است هـمـاره گـفـتـگـویت بـا عـرض ادب زده اسـت زانـو در حـشـر تو راست پـادشـاهـی دین یـافـت حـیـات از حـسـیـنت در حـشـر بـه مـا بـتــاب زهــرا دیــوار تــو کــعــبـۀ دل مـاسـت ای دخـت رســـول و مـــادر آل ای وقـت عـروج بـر عـلـی بـال
: امتیاز
|
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
زهـرا هـمـان که در سـحـر آفـريـدنـش گـفـتـه خـدا تَـبـارَکَ بـر وجـه أحـسنـش زهـرا همان که عطـر خـداوند مي وزد هر روز پنج مـرتـبـه از بـاغ سـوسنـش هـر صبح در طواف ملائک به دور او مــعـراج مي چکــد ز تمــاشاي گلشنش زهـرا هـمـان کــه بر دل پيـغــمـبر خـدا جـان دوبــاره مـي دهد از شوق ديـدنش از ابتــداي خلــقـت خود از همــان ازل دارد نـگــين عشــق علي را به گردنش ديگـر از اين چه مرتبه اي با شکـوه تر باشد بزرگ کـرب و بـلا طــفل دامنش «حَتَّي تَـوَرَّمَـتْ قَدَمَاهَا» حکـايــتي ست از عــاشـقانــه هاي سحـرهاي روشـنش بي شک منا و مکه دگر محرمي نداشت پنهان نـبود اگـر ز نظـر خـاک مدفـنش روزحساب تـوشـۀ ماعـشق فـاطمه ست ما را بس است خوشه اي ازفيض خرمنش شرح فـضائـلش همه عـين عبادت است تکريم پايـداري و حـلم و شـهادت است آمــد کـــه روشنــي بــدهــد آفـــتـاب را بخـشد به چشــم تار جهان نـور ناب را باران و رود و چشمۀ و دريا به نام اوست مهــريــه اش نـمــوده خــداونــد، آب را اصلاً تمام جنت ودوزخ به دست اوست داده بـه او شــفاعــت روز حـســاب را بــا شــرط حُـبّ فـاطـــمه و آل فـاطـمه پــاداش مــي دهــند قــيـامت، ثــواب را از سرّ نام فاطمه اين نکته روشن است بـرداشـتـه خــدا ز مُـحــبّـش عــذاب را بــا آيه هاي روشــن عـمـر شريف خود تفــسير کــرد سـوره به سوره کتاب را حتي به پيش سـائـل اعـمــي محـال بود بــردارد از مـقــابــل چــهره نـقــاب را بي حرمتي به ساحت قدسيِّ فاطمه ست هر کس کـه زيـر پا بـگـذارد حجاب را آري بــراي فــاطمـيـون ايـن وقـار ماند با نــور چـادري که از او يــادگـار ماند هر دخـــتری کـــه اُمّ أبـیــهـا نمـی شود هر مـادری که مـــادر دنـــیا نمی شــود نــور تمــام عـالم امکـــان بــه روی هم یک جلوه نور چـادر زهــرا نــمی شود وقتی که اختیار دوعالم به دست اوست محــشر بدون فـاطمـه بر پــا نـمی شود یعنی که بی ولایــت او هـــیچ طاعــتی اذن ورودِ جــنــت الاعـلـی نمــی شــود فــردا بــه قلـــه های سعـادت نمی رسـد هر کـس دخیــل چادر زهرا نمــی شود حبل المــتین شیــعه نــخ جـانماز اوست بی او گره ز کـار کــسی وا نمــی شود می افــتـد از نـگـاه پُــر از مـهـر فاطمه هر کــس فــدائیِ رهِ مــولا نمــی شــود دینی که رفت سمت تـزلزل پس از نبی بــی انــقلاب فــاطمــه احـــیا نمی شـود آغـاز کــرد يــک تنــه، تنهــا، قيــام را مـعـلـــوم کــرد حــرمـت خـون امام را وقتي که هست چهرۀ حـيـدر مطـاف او در خـانه اسـت مسـجـد او اعـتکـاف او آئـيـنه شد کـه جـلـوه کنـد عصـمت خدا معـنـا گرفــت روح عفاف از عفـاف او چـرخ تـمـام کون و مکان سنگ آسياش سررشـتـۀ زمين و زمـان در کـلاف او در پيش چشـمهاش چه دنـيا حـقــير بود بــوده بــه بوريــا و ســفـالي کــفاف او چيزي نخواست فاطمه از ثروت جهان يعني بـس اسـت پـيــرهـن دستــبـاف او جلوه گر نهايـــت ايــثـار فـــاطمـه ست انــفــاق خــالـصــانــۀ شــام زفـــاف او آن بـانـويي که سـايـۀ او را کسـي نـديـد يـک روز شـد مديــنه محـلّ مصاف او وقتي که ديـد بسته شـده دست کعـبه اش آمــد به کوچه جان بدهــد در طواف او از چـشم اهل فتنه گرفته ست خواب را معلــوم کـرد مــعني فــصل الخطاب را باغ حضور غرق گل يــادِ فــاطمه ست روح نماز و مسجد وسجاده فاطمه ست تـنـهــا مـديـنـه نـه، هـــمـۀ عـالـم وجـود روشن زسجده هاي سحر زاد فاطمه ست آنکس که در نهـايـت اخـلاص و بندگي ايمان به پاي چادرش افتاده فاطمه ست آن بانـويي که بعـد نبــي با حــماسه اش درس وفـا به اهــل ولا داده فاطمه ست قبرش اگـر چــه شمــع و رواقي نداشته قـــم، تــا ابــد مـديــنـۀ آباد فـاطـمه ست يــعني بــه پاي بوســي آئـيـنـه اش بـــيا آه ايـن ضريح پنجره فـولاد فاطمه ست هــسـتــيِّ ماست نــوکري اهل بيــت او خيـرالـعـــمل محــبت اولاد فـاطمه ست اين انقـــلاب جلوه اي از انقلاب اوست بي شک امـام هديـۀ مـيـلاد فـاطمه ست اين انقلاب فاطمي است و حسيني است با رهــبـري که آيــنه دارِ خمــيني است
: امتیاز
|
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
باران گرفت و سینه پُر از عطر یار شد بـلـبـل غـزل سـرود و چمن بیـقرار شد پـیـچـیـد در طـبـیـعـت دنـیـای خـاکـیـان عـطــر تـبـسّـم تـو و نـامـش بـهـار شـد تـنها به شـوق بـوسه زدن بر عـبـای تو هر قاصدک به دوش نسیـمی سوار شد ای کـاش جایگـاه خودش را به من دهد آن ذره ای که بر سـر راهت غـبـار شد هر شاعری فرزدق و دعـبـل نمی شود هر کس که خاک پای تو شد شهریار شد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زهرا سلام الله علیها
ما طایـفـۀ درد؛ شـفـا را ز تو خواهیـم مجـروح دلانـیـم دوا را ز تو خـواهیم افـسـرده شـدیـم از اثـر کثرت غـفـلت ای خاطرۀ سبز صفا را ز تو خواهیم از فرط فراموشی مرگ اشک نداریم ای کوثر جوشنده بکا را ز تو خواهیم ای خانه ی ذکر تو خـرابـات محـبـان ما بادۀ جان بخش بقا را ز تو خواهیم پا بست کویریم عطش هم سخن ماست بـاران عنـایـات خـدا را ز تو خـواهیم بـال و پر ما سوخته ای یـاس شهـیـده پـرواز به سوی شهدا را ز تو خواهیم جـانـبـازتـرین مـادر عـالـم نظری کن جان دادن در کرببلا را ز تو خواهیم دنـیـا چه بـهـا دارد اگـر اهـل نباشیم؟ اهلیت و ایمان و ولا را ز تو خواهیم همراهی سادات یقین فیض عظیمی است این اُنس به اولاد شما را ز تو خواهیم مـا مـنـتــظـر آمـدن مـصـلـح کُــلّــیــم دیگـر فـرج آل عـبـا را ز تو خـواهیم از جـلـوۀ آن مـنـتـقـم چـهــرۀ نـیــلــی پایان غم و درد و عزا را ز تو خواهیم
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
دنیاست چو قـطـره ایّ و، دریـا زهـرا کی فرصت جلوه دارد ایـنجـا، زهــرا قـدرش بود امروز نهـان چون دیـروز هـنگـامـه کـنـد ولـیـک فــردا، زهــرا خـالـق چو کتاب خـلـقت انـشا فـرمـود عـالـم چـو الـفـبـا شد و مـعـنـا، زهـرا احمد که خدا گفت به مدحـش: لـولاک کـی می شـدی آفــریــده، لـولا، زهـرا طـاهـا و عـلـی دو بـیـکـران دریـایـنـد و آن بـرزخ مـا بـیـن دو دریــا زهــرا او سـرّ خـدا و لـیـلـة الـقدر نـبـی است خیـر دو سرا، درخت طـوبـی، زهـرا بـر تـخـت جــلال، از هــمــه والاتـــر بـر مـسـنــد افــتـخـار، یـکــتـا، زهـرا در آل کـسـا مـحـور شخـصیـّـتهـاسـت مـابـیـن اَب و بَـعـل و بـنـیـهـا، زهــرا سـر سـلـسـلـۀ نـسـل پـیــمـبـر کــوثــر سرچـشـمـۀ نـور چـشـم طاهـا، زهـرا تنها نه همیـن مـادر سبـطـیـن است او فـــرمـود نــبــی: اُمّ ابــیــهــا، زهـــرا آن پـایـه که دیـروز پــیـمـبــر بـنـهــاد امــروز نـگـهـداشـتـه بـر پــا، زهـــرا از احـمـد و مـرتضی چه بـاقـی مـانـد از مجـمـعشان شـود چو منـهـا، زهـرا حرمت بنگر که در صفـوف مـحـشـر یـک زن نــبــود ســـواره؛ الا زهـــرا هنگـام شـفـاعـت چو رسـد روز جـزا کافی است برای شیعـه، تـنـها، زهـرا حیف است (حسانا) که در آتش سوزد آن شیعه که ورد اوست: زهرا، زهرا
: امتیاز
|
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
جنت كه خود به نام شبستان فاطمه است ســــجـاده اى به گوشه ايوان فاطمه است فرموده مصــــطفی كـــه فدايش شود پدر روحى كه هست درتنم ازآن فاطمه است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها
جلوه گاه عصمت و معـیار ایـمان فاطمه روح و جان مصطفی محبوب جانان فاطمه مظهر اوصاف ذات کردگار ذو الجـلال در رضای و در غضب مرآت یزدان فاطمه احـمـد مـخـتــار آمـد عـطـا از کــردگار هست او را کوثر و خیر فراوان فاطمه طاهره، روح و زکـیّه، نام او باشد بتول حـانـیـه، صدیقه، عـذرا، مهرتابان فاطمه راضیه هــم بر قضا و بر رضای کبریا زین سبب مرضیه باشد نزد جانان فاطمه نـوریه، منصوره، حورا، مریم کبری بود سیــده، مـحـدثـه، مـام امـامـان فــاطـمـه نــور زهرا می درخشیـده به هنگام نماز عرشیان را اختر و شمس فروزان فاطمه مــریـم و آسیــه فـخـر بـانـوان عـالـمـند لیک آن دو چون قمـر خورشید تابان فاطمه اُسوه صبر و شهامت، عـزت و آزادگی هـم مجاهـد در ره اسلام و قرآن فـاطمه با خـدیجه گفتگو قبل از ولادت می نمود مام را هم مونس و هم نور چشمان فاطمه گر نبودی مرتضی کـفوی برای او نَـبُـد یاور و هم رزم آن یعسوب ایمان فاطمه گفت پـیـغـمـبـر فـدای او بـود بــابـای او پارۀ تن مصطفی را، روح و ریحان فاطمه در بر معـبود یکـتـا آن دُر نیکو سرشت روح پاکش خاشع و هم جسم لرزان فاطمه پــارســا و زاهــد آن ذرّیـه خیـرالـبـشـر مـقتدا بر زاهدان و پـارسـایان فــاطـمـه مستمـدان را بُـدی او دلنـواز غـمـگسـار در قـیامت هست شافع بر محبّان فاطمه رخت نو پوشید او را مصطفی بهر زفاف داد آن را در ره حق، بـیـنوایان فـاطـمه زیوری کان هدیه از دخت گرام حمزه بود کـرد انفاق، اُسوه نیکی و احسان فاطمه در سخن گفتن چو پیغمبر نبودی جز بتول در فـضـایل وارث ختم رسولان فاطـمه مهر افزون داشت او برهمسر خود مرتضی یـاور آن شهـسـوار دین و ایـمان فاطمه بهترین وصف زنان حفظ حجاب وعفت است باشد این از گـفـته های جاودان فــاطمـه در حیا و شرم بودی بی نظـیر آن پاکدل از علی هم رنج ها می کرد پنهان فاطمه خطبـۀ غـرّای زهــرا بر کـمال او گـواه آسـمــان معرفت را مــاه تـابان فـاطمه آفــرینش جملگی صنع خدای قادر است غــایت آن طـاعت حق در بـیان فاطـمه جملۀ توحـید را تأویل نَـبوُد جز خلوص هست تأویل خلوص و متن ایمان فاطمه نورقرآن ساطع وشرع خدا را ناطق است پیروان را می رساند تا به رضوان فاطمه بــوسه بر دستش پیمبر زد ز روی احترام نزد او محبوب تر از جمله خوبان فاطمه آه از بــیــداد هـا و ظـلـم هـا بـی شـمـار دید بعد از مرگ پیغمبر به دوران فاطمه صورت زهرا کبود از سـیلی ناپاک شد چهره ازهمسر همی می کرد پنهان فاطمه محسنش مقتول و پهلویش ز ضرب در شکست درمیــان آن در و دیــوار نـالان فاطـمه در جوانـی دیـده از دنـیای فانی بست او شد شهید اندر ره معشوق و جانان فاطمه عاشقـا گر حُبّ زهرای بتولت بر دلست پیروی کن از مـرام فخر نسوان فـاطمه
: امتیاز
|
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها ( زبانحال حضرت)
من کيم جان جهان ممدوحه جان آفـرينـم مـادر توحـيد و بـانـوی سماوات و زمينم کوثر و تطهير و قدر و هل اتی و يا و سينم من کيم زهرای اطهر؛ دخت ختم المرسلينم لاله ای بودم که دائم بود نیـش خار با من کس نمی داند چه کرده شعله های نار با من
: امتیاز
|
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
تا آمـدی کـمـی بنـــشینی کـنــارمــان تقـدیراشاره کرد بـه کم بـودن زمـان از روی خاک با کمی اکراه پا شـدی رفتی وضو گرفتی از اشراق و بعد از آن هجده نفس کشیدی ورکعت به رکعتـش نزدیک تر شدی به خودت، ذات بی نشان میخواستی جلـوه کنی بر زمـین ولی توحید غیرتی شد و بـردت به آسمان ازعصر جاهلیت آن ها تــورا گرفت دادت به درک ناقص این آخرالزمان حالا هزار سال پس از تورســیده اند اهـل زمــین به قسمت جذاب داستان جایی که آسمانبه زمین رزق مـیـدهد از سفـرۀ نگـاه تو، بانـوی مهـربان! درکوچه های ساکت ومرطوب شـهرما حس می شـود حضور شما مــوقع اذان اما هـنــوز منظـره ی بکــر خـالــقی که وا نـشد به دیـدن تو چشـم دیگــران این شعر را بگـیر و برای فرشـته ها با لهـجـۀ خـدا وصدای خــودت بـخـوان
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
فاطمه روزی که خلقت شد سراسر نور بود نور قبل ازخلقتش در ذات حق مستور بود نـــوری از وجه خـدا مستغرق اندر ذات هو کار او تسبیحِ سبحان، قبلِ هر دستور بود او بـرای مـادری کردن بر عالم، زاده شد یعنی از لطف ربوبی؛ سوی ما مامور بود بانوی عصمت که یاریِ ولایت شـأن اوست نام او منصوره و در آسمان مشهور بود تا که پـای امـتحان آمد ز حکـمت در میان قبل خلقت امتحان داد و بحق مشکور بود پـــاسخ زهـرا به هـر امر خـدا لبیک شد بسکه بی چون و چرا در طاعتش مذکوربود لیــــلة الــقدر عـلی، بـدرِ تــمام مصطفی آمد آن روزی که زیر دست و پا محشور بود ای خـدا انـسـیة الـحوری کجا و مـیــخ در حوریه رنجور بود و خصم او مسرور بود هیزم و آتش، لگد، نعـره، صدای استخـوان ای عجب ابلیسِ دون آنجا بساطش جور بود ثقـــل کـبری بر زمین و ثقل اکبر در طناب این چنین منصوره کفوِ حضرت منصور بود صبر هم صبرعلی این صبر هم دستور بود فاتح خیبر به قـتـل صبر خود مأمور بود "کوچه ای تنگ و دل سنگ و قتالِ نار و نور گوشوار و سیلی و وضعیتی ناجور بود امتحانِ فـــاطـمه تـا زیر سمّ اسـب رفت پیش چشم زینبش خون خدا منحور بود ســرّ مکـنـون خـدا در کوفه و شـام بـلا بر ملا با معجـر پاره ولی در نـور بود راه را گم میکند هرکس که دور از نـور شد این چنین قــرآن ناطق تا کنون مهجور بود فتنه را مانند زهرا و عـلی بـاید شناخت باید از هستی گذشتن، آنچه را مقدور بود در ره زهـرا تـولا و تـبـــرا تـوأم اسـت در قـیام او حمایت از عـلی منظور بود عبرت از این ره جهاد است و شهادت تا ابد انقلاب فاطـمی تا کربلا تا دور ... بود
: امتیاز
|
مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
نه مثل ساره ای و مریم! نه مثل آسیه و حوا فقط شبیه خودت هستی! فقط شبیه خودت زهرا اگر شبیه کسی باشی، شبیه نیمه شب قدری شبیه آیـه ی تطهیری شبیه سوره ی « اعطیـنا» شناسنامه ی تو صبح است، پدر تبسم و مادر نور سلام ما به تو ای باران، سلام ما به تو ای دریا کــبــود شعله ور آبی ، سپیده طلعت مهتـابی به خون نشستن تو امروز، به گل نشستن تو فردا بگیر آب و وضویی کن، ز چشمه سارفدک امشب نمازعشق بخوان فردا، به سمت قبله ی عاشورا
: امتیاز
|